دیشب بعد یه پیاده روی تقریبا طولانی و حرف زدن با رفیقم برگشتم خونه ولی هنوز هم به نتیجه نرسیده بودم چی میخوام...

رفیقم میگفت خاصیت سن و سال ما الان همینه... ثبات نداریم همش تو شک به سر میبریم نمیدونیم چی درسته

خیلی خسته بودم نتونستم از کتابم (ملت عشق) چیزی بخونم، خوابیدم

صبح دوباره متولد شدم!.... شاد بودم! ولی برای کلاس رفتن خیلی معطل کردم

تو کلاس میخندیدم عطر جدیدم خیلی آرامش بخشه...حداقل برای خودم که اینطوریه

ولی ادما ازش تعریف نمیکنن... در بیشتر اوقات که اصلن متوجه نمیشن

اشتباه نکن دوست ندارم تو مرکز توجه باشم فقط میخوام حس بو کردن یه عطر خوش رو تو چهره ادما ببینم و همین لذت بخشه